جدول جو
جدول جو

معنی خنجر خوردن - جستجوی لغت در جدول جو

خنجر خوردن
(بِ بَ تَ)
زخم خنجر برداشتن، کشته شدن و مردن از زخم خنجر. (یادداشت بخط مؤلف) ، مردن. بقتل رسیدن:
بشیث آمد دوران ملک هفتصد سال
نماند آخر و خورد از کف اجل خنجر.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جر خوردن
تصویر جر خوردن
پاره شدن پارچه یا کاغذ، شکاف برداشتن
فرهنگ فارسی عمید
(بَخوَرْ / خُرْ دَ)
خوردن خار. چریدن خار. تغذیه از خار کردن. مکالبه که آن خار خوردن شتر است. (منتهی الارب) :
اشتر آمد این وجود خارخوار
مصطفی زادی بر این اشتر سوار.
مولوی.
حاجی تو نیستی شتر است از برای آنک
بیچاره خار میخورد و بار میبرد
سعدی (گلستان چ یوسفی ص 159).
، تحمل ناراحتی و سختی از چیزی کردن. غرامت چیزی بردن که از آن چیز غنیمت برده شده باشد یابرده شود:
درختی که پیوسته بارش خوری
تحمل کن آنگه که خارش خوری.
سعدی (بوستان).
برند از برای دلی بارها
خورند از برای گلی خارها.
سعدی (بوستان).
به گلبنی برسیدم مجال صبر ندیدم
گلی تمام نچیدم هزار خار بخوردم.
سعدی (طیبات).
بپرسیدند کز طفلان خوری خار
ز پیران کین کشی چون باشد اینکار.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(بِ غَ لَ اَ کَ دَ)
خمر نوشیدن. (یادداشت بخط مؤلف) : و اگر به خرابات رود از برای نماز کردن منسوب شود به خمر خوردن. (گلستان سعدی).
بعمر خویش ندیدم من این چنین علوی
که خمر میخورد و کعبتین می بازد.
سعدی (مجالس)
لغت نامه دهخدا
(تَ کَ دَ)
اندوه خوردن. غم و غصه خوردن. دچار حزن شدن:
چنان رفت پیمان که بشنید شاه
ز بس رنج کو خورد بر بیگناه.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(عِ دَ)
چشم زخم رسیدن. (ناظم الاطباء). به چشم آمدن. از عین الکمال آفت یافتن. به چشم بد و عین الکمال آسیب دیدن. مردن یا بیمار شدن با چشم زخم. (یادداشت مؤلف). چشم خوردن. از چشم شور آسیب دیدن
لغت نامه دهخدا
تصویری از اندر خوردن
تصویر اندر خوردن
لایق بودن سزاوارگشتن مناسب بودن شایسته بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نظر خوردن
تصویر نظر خوردن
چشم خوردن چشم زده شدن گرفتار چشم زخم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جر خوردن
تصویر جر خوردن
((جِ. خُ دَ))
پاره شدن
فرهنگ فارسی معین